نت آهنگ مرا ببوس برای پیانو (خدا تو را نگهدار)
نت پیانو (بیات اصفهان)
سطح: متوسط دو صفحه PDF
تنالیته(مایه): لا مینور یا اصفهان لا
خواننده: حسن گلنراقی
آهنگساز: مجید وفادار
شعر: حیدر رقابی
تنظیم: جلیل سجاد
کتاب بیر پارسی
مرا ببوس مرا ببوس برای اخرین بار
تورا خدانگهدارکه میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سر نوشت
در میان طوفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم اتشها در کوهستانها
اه شبه سیه گذز کند
زتیره راه گذر کند
نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم
در پیش تو می مانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو روشن سازد یک امشب من
مرا ببوس مرا ببوس برای اخرین بار
تورا خدا نگهدارکه میروم بسوی سرنوشت…
باورهای مختلف درباره ترانه مرا ببوس
در مورد ساخت و سروده شدن این ترانه باورهای مختلفی وجود دارد به عنوان نمونه «پرویز خطیبی» نمایشنامهنویس، طنز پرداز و برنامهساز معروف رادیو ایران، در مجموعه خاطرات خود از جمع هنرمندان که در کتابی با عنوان «خاطراتی از هنرمندان» به چاپ رسیده، دربارهٔ ضبط ترانهٔ «مرا ببوس» مینویسد:
«… یک روز که اعضای ارکستر بزرگ رادیو در استودیو شماره ۸ جمع شده بودند و انتظار روحالله خالقی را میکشیدند، حسن گلنراقی به دیدار پرویز یاحقی آمد. حسن فرزند یکی از تجار معتبر بازار بود که با اکثر هنرمندان دوستی و رفاقت داشت… او را به استودیو راهنمایی میکنند، در آنجا پرویز یاحقی با ویولن، و یکی از نوازندگان با پیانو مشغول نواختن آهنگ مرا ببوس بودند. پرویز که چشمش به گلنراقی میافتد، میگوید: به این آهنگ گوش بده! گلنراقی یکی دو بار به آهنگ گوش میدهد و آن را زیر لب زمزمه میکند و در این ضمن مسئول ضبط برنامه موسیقی که پشت دستگاه نشسته بود، دستگاه را به راه میاندازد و این قطعه را بیآنکه کسی متوجه شود، ضبط میکند. گلنراقی به دنبال کار خودش میرود و مسئول ضبط، نوار ضبط شده را از طریق رئیس وقت رادیو برای معینیان، سرپرست انتشارات رادیو میفرستد. وقتی معینیان و سایر مسئولان به نوار گوش میدهند، تصمیم میگیرند که آن را پخش کنند و ماجرا را با پرویز یاحقی در میان میگذارند. پرویز میگوید، این کار برای گلنراقی گران تمام میشود، زیرا او از یک خانواده سرشناس مذهبی است، و پدرش با کارهای هنری به شدت مخالف است. قرار میشود گلنراقی را به اداره رادیو دعوت کنند و موضوع را با خودش در میان بگذارند. گلنراقی میآید و گفتههای پرویز یاحقی را تأیید میکند، ولی به علت اصرار دوستان قبول میکند نوار بدون ذکر نام، و با نام مستعار خواننده ناشناس پخش شود…»[۷]
این مطالب در «روزنامه شرق»، چاپ میشود، بیآنکه صحت و سقم این روایت که بیشتر به داستانهای سردستی پلیسی میماند را در همان تهران، از «پرویز یاحقی» جویا شود.
از چگونگی ضبط این ترانه، در کتاب خاطرات هنری «اسماعیل نواب صفا» ترانهسرای معاصر که با نام «قصهٔ شمع» انتشار یافته، روایت دیگری میخوانیم. او به نقل از «عباس فروتن» که در سال ۱۳۳۶، تنظیم برنامهٔ «شما و رادیو» را که روزهای جمعه از رادیو پخش میشد عهدهدار بود، مینویسد:
«… روزی آقای مهدی سهیلی که با آقای گلنراقی دوست بود، ایشان را نزد من آورد و اظهار داشت، آهنگ جالبی آقای مجید وفادار ساخته که شعر آن از آقای حیدر رقابی میباشد و آقای گلنراقی آن را بهخوبی اجرا میکند، وقتی آن را خواندند، متوجه شدم که کار تازه و بسیار جالبی است و برای پخش در برنامه شما و رادیو خیلی تناسب دارد. آقای وفادار حضور نداشت؛ ولی آقایان مشیر همایون و پرویز یاحقی حاضر بودند. پس از تمرین، آقای گلنراقی همراه با پیانوی مشیر همایون، و ویولن یاحقی برای نخستین بار اجرا کرد و روز جمعه از رادیو پخش شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت…»[۸]
ترانهٔ «مرا ببوس» با صدای «گلنراقی»، ضبط و اجرائی دوباره نشد. هر چه بود و هست، همه از همان نسخهای است که در استودیوی شماره هشت رادیو ایران، در میدان ارک تهران ضبط شده.
در همان ایام، مردم گفتند و باور کردند که شعر این ترانهٔ غمگین و در عین حال شورانگیز را سرهنگ ژاندارمری «عزتالله سیامک»، از رهبران سازمان نظامی حزب توده ایران، پیش از اعدام در ۲۷ مهر ماه ۱۳۳۳ در زندان و در وصف سرنوشت غمانگیز افسرانی که اعدام میشدند، سرودهاست.
عدهای نیز بر این تصور بودند که این ترانه را سرهنگ دوم توپخانه «محمدعلی مبشری» عضو دیگری از رهبری این سازمان، در وصف «سرهنگ سیامک» در آخرین دیدار خود با دخترش در شب قبل از اعدام سرودهاست. گرچه بعدها «گلنراقی» خوانندهٔ این ترانه، در مصاحبهای با «ایرج طبیبی گیلانی» در مجلهٔ «روشنفکر»، در پی تکذیب این موضوع، برای اولین بار اعلام کرد که شاعر این ترانه «حیدر رقابی» از استادان رشتهٔ ادبیات دانشگاه تهران است.
در دانشنامه ایرانیکا آمده: هنگامی که رقابی پیش از خروج از کشور دوست خود وفادار را برای آخرین بار دید وفادار از او خواست شعری برای موسیقی که اخیراً ساخته بنویسد. رقابی شروع به نوشتن کرد و وعده داد قبل از خروج از کشور آن را به پایان برساند. پس از آن که واپسین شب را با دوست دختر خود به صبح رساند، از فرودگاه زنگ زد و شعری که سروده بود را برای وفادار دیکته کرد که سرشار از کلمات پرشور و پراحساس بودند.[۱]
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.